آنچه فراروى داريد, نوشتارى است در مقوله هنر نقاشى و مجسمه سازى از ديدگاه دين, براساس منابع و مدارك اهل سنّت, از عبدالمجيد وافى, استاد دانشگاه الازهر مصر, كه از مجلّه (رسالة الاسلام) شماره 51 ـ 52 برگرفته شده كه پس از ترجمه توسط برادر فاضل جناب آقاى محمد حسين واثقى, تقديم مى داريم, به اميد آن كه مفيد افتد و اهل نظر را به كار آيد.
ترديدى نيست كه هرگاه در موضوع نقاشى و مجسمه, به فتواى فقيهان مى نگريم, مى بينيم بيشتر بر حرام بودن تأكيد دارند تا روا بودن, هر چند در مقدار تأكيد و حدود سخت گيرى بر حرام بودن تفاوت دارند.
به عنوان مثال: نوويّ, از بزرگان مذهب شافعى, دايره حرام بودن را بسيار گسترده مى داند و چنين مى نويسد:
(فتواى پيروان شافعى و ديگر عالمان دينى اين است: نقاشى چهره حيوان, بى چون و چرا حرام است; زيرا در روايات, وعده عذاب شديد الهى داده شده است. فرقى نمى كند كه اين نقاشى در وسيله مورد استفاده كشيد شده باشد و يا فقط جنبه تزيينى داشته باشد و فرق نمى كند كه نقاشى بر روى لباس, يا فرش, درهم, دينار, ظرف و ديوار و همانند اينها باشد. در هر صورت حرام است; چرا كه به مفهوم همانندى با آفريدگارى خداوند است, ليكن نقاشى درخت و پالان شتر و جز اينها كه جاندار نيستند, حرام نيست. اين, نسبت به اصلِ صورتگرى و نقاشى.
اما استفاده از ابزار و چيزهايى كه نقاشى چهره حيوان بر روى آنها انجام گرفته است, دو صورت دارد: اگر بر ديوار آويخته و يا در لباس كهنه و مانند آن باشد كه استفاده نمى شوند, حرام است و اگر در فرشى كه زيرپا گسترده مى شود و يا متكايى باشد كه مورد استفاده قرار مى گيرند, حرام نيست. [حاصل فتواى ايشان: اگر به صورت تزيينات استفاده شود حرام است وگرنه حرام نيست] و آيا بودن نقاشى در منزل مانع ورود فرشتگان مى شود يا خير, مطلب ديگرى است.
در تمام اين موارد, فرقى بين نقاشى و مجسمه نيست.)
در پايان مى افزايد:
(اين بود خلاصه فتواى ما در اين موضوع و به همين مضمون تمام علما, صحابه و تابعان و پس از آنها, فتوا داده اند. فتواى ثورى, مالك, ابوحنيفه و ديگران نيز همين است.
شمارى از فقيهان گذشته, بين مجسمه و نقاشى فرق گذاشته و گفته اند:
(صورتگرى به گونه مجسمه كه سايه مى اندازد حرام است, امّا نقاشى ساده, حرام نيست.)
اين فتوا به نظر ما باطل است; زيرا پرده اى را كه پيامبر منع كرد, فقط نقاشى داشت و كسى ترديد ندارد كه ناپسند بوده است و غير از اين روايت, احاديث ديگرى نيز, بر حرام بودن مطلق نقاشى دلالت مى كنند.
زهرى مى گويد:
(صورتگرى به طور مطلق حرام است. همچنين استفاده از چيزهايى كه صورتگرى در آنها انجام شده و نيز وارد شدن به خانه اى كه اينها در آن جا نگهدارى مى شوند, چه به صورت نقاشى بر روى لباس باشد و يا به صورت مجسمه و باز تفاوتى نيست كه نقاشى بر روى ديوار و لباس و فرش باشد كه مورد استفاده قرار مى گيرند و يا بر روى چيزهايى باشند كه تنها جنبه تزيينى دارند. همگى حرام هستند.)
ظاهر احاديث بر اين فتوا دلالت مى كنند, بويژه حديث بالشت كوچك كه مسلم, آن را نقل كرده است و اين فتوا از قوت برخوردار است.)1
ديديد كه نووى, با سخت گيرى در مورد صورتگرى جانداران فتوا داد و به نظر او فرق نمى كرد كه صورتگى در لباس يا فرش, درهم, دينار, ظرف و ديوار و ياهمانند آنها باشد.2
اگر به اين فتواى او عمل كنيم, بايد بگوييم كه براى هيچ هنرمندى جايز نيست كه هيچ گونه از گونه هاى جانداران و انسان را براى هيچ هدفى از هدفهاى زندگى به تصوير كشد.
و نيز ديديد كه او بر حرام بودن نگهدارى چيزهايى كه ديگران بر روى آن تصويرگرى و نقاشى كرده اند نيز, سخت گيرى كرد و جايز ندانست, مگر به عنوان وسيله زندگى و مورد استفاده, چون فرشى كه زير پا پهن مى شود و همانند آن.
نتيجه كلام ايشان: نگهدارى ظرفهايى كه نقاشى دارند به صورت تزيينات و آويختن تابلوى نقاشى بر ديوار و آنچه كه همانند اينهاست, جايز نيست.
وملاحظه شد كه وى خواست در ضمن بيان كند: آيا فرشتگان رحمت وارد منزلى مى شوند كه نقاشى در آن نگهدارى مى شود, يا خير؟
وى از فرق گذاردن بين مجسمه, عكس و نقاشى, دورى جست و در همه اين موارد, شيوه منع و تحريم را در پيش گرفت.
و نيز نخواست به حديثى بپردازد كه بين مجسمه و نقاشى فرق گذاشته است; تا به باطل بودن آن نظر دهد و اين حديث را با روايت ديگر معارض بداند و به اعتبار آن رأى دهد.
از آنچه نووى بيان كرد روشن شد كه شمارى از علما, بين مجسمه و نقاشى فرق گذارده اند (هر چند خود نپذيرفت) اينان, ساخت و نگهدارى مجسمه را حرام و عكس و نقاشى را جايز دانسته اند, چه بر روى لباس و غير آن باشد و چه براى استفاده در امور زندگى, آويختن بر ديوار و… به كار رود.
شمارى از فقيهان اين قدر سخت گيرى نداشته اند و به گونه جزئى اجازه داده اند, چون قاضى عياض از فقهاى مالكيه كه اسباب بازى كودكان دختر را جايز مى داند:
(مجسمه هايى كه كودكان دختر با آن بازى مى كنند, چون عروسكهاى زيبايى كه از گچ و پنبه و مانند آن ساخته شده است.)
او براى اثبات جواز, به اين روايت استدلال كرده است:
(عايشه, وقتى با پيامبر ازدواج كرد كودك بود و اسباب بازى كوچكى از همين گونه داشت كه او و همبازيهايش با آن بازى مى كردند.)
قرطبى در ذيل اين حديث مى نويسد:
(علما گفته اند اين براى ضرورت است, زيرا كودكان دختر براى تربيت اولاد به آن نياز دارند.)3
گروهى از علما, مجسمه را به طور مطلق جايز دانسته اند, تا چه رسد به عكس و نقاشى. براى اثبات جواز, به آيه شريفه اى استدلال كرده اند كه داستان حضرت سليمان را حكايت مى كند:
(يعملون له مايشاء من محاريب وتماثيل و…)4
براى وى, هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و… مى ساختند.
و گويند تمثال عبارت است از هر شكلى كه به صورت انسان, يا حيوان ساخته شود. و نيز گويند كه حضرت سليمان, انواع مجسمه ها: از شيشه, مس و سنگ و مرمر داشت.
برخى از اينها, مجسمه پيامبران گذشته و عالمان و صالحان بودند و بعضى مجسمه حيوانات. نقل شده, او بر تختى مى نشست استوار بر دو مجسمه كه نيم تنه پايين آنها شير و نيم تنه بالاى آنها خروس بود. هر گاه بر تخت بالا مى رفت, شيرها پاهاى خود را دراز مى كردند و هر گاه پايين مى آمد, خروسها بالهاى خود را مى گستردند.
پس اينها مجسمه هاى ساده اى نبودند, بلكه حركت معينى داشتند.
اين فتوا را مكى, در هدايه آورده و پيش از وى, نحاس نيز, چنين فتوايى داشته است.
همان گونه كه به كار سليمان استدلال كرده اند به كار مسيح نيز استناد جسته اند كه قرآن, از زبان وى مى فرمايد:
(… انى اخلق لكم من الطّين كهيئة الطَّير فأنفُخُ فيه فيكون طيراً باذن اـ…)5.
من براى شما از گِل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم, به اذن خدا, پرنده اى مى شود.
اين ديدگاه ها در تفسير قرطبى آمده است. هر چند وى, رواياتى رانيز آورده كه با اينها تعارض دارند و اشتباه آنها را هم روشن مى كند.6
حقيقت اين است كه هر فقيه و عالمى, در اين موضوع, فتواى خاصى دارد كه خود آن را پسنديده و رواياتى وجود دارد كه هر كسى براى اثبات نظريه خود, به آنها استدلال كرده است.
روش ما در اين موضوعِ اختلافى, آن است كه به خدا و پيامبرش واگذاريم, تا به اين كلام خدا عمل كرده باشيم:
(فان تنازعتم في شيءٍ فردُّوه الى اـ والرسول ان كنتم تؤمنون باـ واليوم الآخر ذلك خير واحسن تأويلا.)7
هرگاه در امرى اختلاف پيدا كرديد, اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد, به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين, خير شماست و سرانجامى بهتر دارد.
پس لازم است دلايل مهمى كه از كتاب و سنت بر اين موضوع وارد شده, به بوته بررسى نهاده شود, تا حق روشن گردد. ابتدا روايات را مى آوريم كه هم شمارشان زياد است و هم گفت وگوهاى فراوانى درباره آنها صورت گرفته است, از جمله اين روايات:
1 . از عايشه نقل شده است:
(أنها نصبت ستراً وفيه تصاوير. فدخل رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, فنزعه. قالت: فقطعتها وسادتين فكان يرتفق عليهما.)8
در خانه پرده اى آويخته شده بود كه تصويرهايى داشت. پيامبر(ص) وارد شد و آن را كند. من پرده را پاره كردم و دو پشتى از آن ساختم و حضرت بر آنها تكيه مى كرد.
اين حديث را همگان پذيرفته اند. احمد بخش آخر حديث را چنين نقل كرده است:
(فقطعته مرفقتين فلعد رايته متكئاً على احداهما وفيها صورة.)9
من آن را پاره و به دو پشتى تبديل كردم و پيامبر را مى ديدم كه بر يكى تكيه مى كرد و عكس هم در آن بود.
در اين حديث, واژه تصوير, به صورت جمع آمده است. آيا مى توان از روى قطع گفت كه پيامبر پرده را نپسنديد و پاره كرد, فقط به اين دليل كه نقاشى داشت؟
ما كه نمى توانيم بپذيريم, زيرا خود حديث مى گويد: (تصوير كامل در يكى از پشتيها بود و پيامبر(ص) بر آن تكيه مى كرد.)
اگر كندن و نپسنديدن به خاطر نقاشى بوده است, مى توان گفت: فتواى بر حرام بودن, مورد دارد. اگر روايت دلالت مى كرد كه نقاشى پس از پاره شدن پرده, به طور كلى از بين رفت و يا به گونه اى قرار گرفت كه از تصوير بودن خارج شد, حكم به حرام بودن پذيرفته است, ليكن حديث مى گويد تصوير باقى بود و پيامبر(ص) بر آن تكيه مى كرد. پس بايد عامل ديگرى را جست كه چرا پيامبر(ص) پرده را كند و عايشه آن را به دو پشتى تبديل كرد.
به نظر من, انگيزه واقعى آن بود كه حضرت رفاه طلبى را دوست نداشت و نظر حضرت آن بود كه منزلش از وسايل تزيينى و آسايش خالى باشد. نه آن كه آراستن منزل و داشتن پرده و فرش و مانند آن براى مردم حرام باشد, بلكه جايگاه پيشوايى پيامبر چنين اقتضا مى كرد و سزاوار بود كه از اين وسائل استفاده نبرد.
بر اين مطلب حديث ديگرى كه مسلم از عايشه نقل كرده دلالت مى كند.
او مى گويد:
(كان لها ستر فيه تمثال طائر وكان الداخل اذا دخل استقبله. فقا ل رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, حولى هذا. فانى كلما دخلت فرأيته ذكرت الدنيا.)10
ما پرده اى داشتيم كه عكس پرنده داشت. چنان آويخته شده بود كه هرگاه كسى وارد مى شد, رو به روى آن قرار مى گرفت.
حضرت فرمود: آن را تغيير بده, چون هرگاه وارد مى شوم, دنيا به نظرم مى آيد.
در حديث ديگرى آمده:
(انه كان لها ثوب فيه تصاوير ممدودة الى السهوة [ والسهوة بيت صغير منحدر فى الارض قلبلاً شبيه بالمخدع] فكان النبي,صلّى الّه عليه وآله وسلم, يصلى اليه [اى انه كان تجاهه و هو يصلى مستقبلا القبلة] فقال أخريه عنى, قالت: فأخرته فجعلته وسادتين.)11
در منزل عايشه, پارچه اى بود داراى نقش و نگار و آويخته برگنجه اتاق كه پيامبر به آن سوى نماز مى گزارد.
پيامبر(ص) فرمود: آن را از برابر من كنار بِنه.
عايشه گفت: آن را كنار زدم و سپس دو پشتى از آن ساختم.
قرطبى در شرح حديث مى نويسد:
(شمارى از على گفته اند: برداشتن پرده و دستور آن حضرت به كنار نهادن لباس عكس دار, از باب ورع بوده است; زيرا جايگاه پيامبرى و رسالت, بلند است.)12
با اين بيان روشن شد كه اگر پيامبر(ص) پرده اى را نپسنديد (چنانكه در حديث مورد بحث آمده است) و يا به همسر خود دستور داد كه محل پرده را كه رو در روى منزل و رو به روى وارد شوندگان قرار داشت, تغيير دهد و يا فرمود: لباس نقش دار از جلو روى وى, به هنگام گزاردن نماز بردارد (چنانكه در دو حديث اخير آمده بود) عامل چه بوده است؟ همه اينها اعلام مى كند كه سرّ قضيّه, كمال طلبى حضرت بوده است و همين انگيزه بود كه دنيا را در نظر آن بزرگوار,ناپسند نمود و ازدل مشغوليها دورى جست.
پس اين برخوردها, ارتباطى به نقاشى در اين يا آن پرده ندارند.
2 . ابوهريره مى گويد:
(قال رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم: (اتانى جبريل فقال: انى كنت اتيتك الليلة فلم يمنعنى ان ادخل البيت الذي انت فيه الاّ أنه كان فيه تمثال رجل وكان فى البيت قرام ستر فيه تماثيل و كان في البيت كلب.
فمر برأس التمثال الذى في الباب يقطع يصير كهيئة الشجرة و امر بالستر يقطع فيجعل وسادتين منتبذتين توطان و امر بالكلب يخرج…)13
پيامبر فرمود: جبرئيل نازل شد و گفت: شب گذشته آمدم, به خاطر مجسمه مردى كه در منزل شما بود, به نزدتان نيامدم.
در منزل پيامبر(ص) پارچه نازكى بود كه مجسمه داشت و بچه سگى نيز آن جا بود. پيامبر(ص) دستور داد, سرمجسمه را بريدند و به شكل درخت درآمد و امر كرد پرده را تبديل به تشك كردند كه زير پا نهاده مى شد. امر فرمود بچه سگ را بيرون كردند.
تمام آنچه كه در اين روايت ياد شده, آن كه: جبرئيل(ع) از ورود به خانه اى كه در آن, اين چيزها بود, سرباز زد. امكان دارد كسى بگويد: آيا وارد شدن وى به خانه پيامبر(ص) براى آن بود كه مجسمه, عكس و سگ را خوش نمى داشت؟ يا از آن جهت بود كه گرايش به اين چيزها, علاقه مندى به دنيا, رفاه طلبى و لهو به شمار مى آمد. در صورتى كه از پيامبر(ص) خواسته شده بود: از هر چيزى كه او را همانند گردن فرازان و مرفّهان و اهل لهو قرار مى دهد, دورى كند.
بله, حديث صراحت دارد كه جبرئيل به حضرت دستور داد: سرمجسمه را جدا سازد و پرده را تغيير دهد و سگ را بيرون كند, ولى به نظر ما, اين دستور جز براى آن نبود كه حالت رفاه طلبى راكه اين چيزها, براى آن قرار داده شده بود, دگرگون سازد; زيرا پيامبر(ص) والاتر ازآن است كه به مظاهر رفاه طلبى و برترى جويى بپردازد كه شيوه و ويژه فرمانروايان و حاكمان دنياست.
ترديدى نيست كه فرق است, بين داشتن پرده اى كه نقاشى دارد و دگرگون كردن آن به دو پشتى كه مورد استفاده قرار مى گيرد و ديگر حكايت از زيادجويى و رفاه جويى ندارد.
همچنين برپا بودن مجسمه مردى كه بيانگر شكلى از شكلهاى علاقه مندى و فزونى خواهى و تجمل پرستى است و نگهدارى بچه سگ, بدون هيچ نيازى, جز براى لهو ولعب نيست; زيرا نگهدارى سگ نگهبان و همانند آن جايز است و اشكالى ندارد. امّا نگهدارى سگ از سر لهو و تظاهر به برترى, برخاسته از علاقه مندى خاص است كه اسلام آن را نمى پسندد و دوست ندارد كه فرزندان امت, بر دوستى آن رشد كنند.
اين مطلب را آنچه كه امروز در برخى از خانه ها مشاهده مى كنيم, روشن مى كند كه علاقه خاصى به نگهدارى سگ و همانند آن, چون: كركس و گاهى به ميمون دارند.
تمام اينها ازسر بيهودگى و تظاهر به مظاهر تجمل پرستى است و اسلام آن را روا نمى داند.
براى امت اسلام, جايز نيست بر اين روش باشد, تا چه رسد به پيامبر(ص) كه به طريق اولى, جايز نيست كه در خانه وى, از اين چيزها باشد.
به نظر من, اين همان چيزى است كه بايد حديث به آن تفسير شود.
بدين جهت, اين حديث, ربطى به حرام بودن نقاشى و مجسمه و حرام نبودن آن ندارد.
3 . از ابن عباس نقل شده است:
(وجاء رجل فقال انى اصور هذه التصاوير فأفتنى فيها. فقال: سمعت رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, يقول: كل مصور فى النار يجعل له بكل صورة صورها نفساً تعذبه فى جهنم, فان كنت لابد فاعلاً فاجعل الشجر ومالانفس له.)14
شخصى آمد پيش من و گفت: من, اين تصوريها را نقاشى مى كنم, نظر خود را درباره اينها ابراز بدار. گفتم: از رسول خدا شنيدم فرمود: هر تصويرگرى در آتش است. خداوند, در برابر هر تصويرى كه تصويرگر كشيده, چيزى مى آفريند كه او را در جهنّم عذاب دهد. پس اگر ناگزيريد كه نقاشى كنيد, درخت و آنچه روح ندارد,نقاشى كنيد.
اين حديث نيز, مورد اتفاق است.
اين روايت, مورد استناد كسى است كه بين صورتگرى حيوان و درخت و همانند آن فرق مى گذارد. نهايت چيزى كه در اين حديث وجود دارد, سخن ابن عباس است كه از قول پيامبر نقل مى كند: (هر تصويرگرى در آتش است.)
4 . همانند اين حديث, حديثى است كه از ابن عمر نقل شده است:
(ان رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, قال: الذين يصنعون هذه الصور يعذّبون يوم القيامة يقال لهم أحيوا ما خلقتم.)15
رسول خدا(ص) فرمود: آنان كه تصويرها رامى سازند, در روز قيامت عذاب مى شوند. به آنان گفته مى شود: آنچه را كه ساخته ايد, زنده كنيد.
اين حديث, مورد پذيرش همگان است.
و روايت شده است از رسول خدا(ص) كه فرمود:
(من صور صورة عذبه اـ يوم القيامة حتى ينفخ فيها الروح و ما هو بنافخ.)16
كسى كه صورتى رانقاشى كند, خداوند در روز قيامت او را عذاب مى دهد, تا به آن روح بدمد و نمى تواند روح بدمد.
اين حديث را بخارى, ترمذى ونسائى از ابن عباس نقل كرده اند.
امور زير را در احاديث ياد شده, به بوته بررسى مى نهيم:
1 . از حديث ابن عباس و ابن عمر فهميده مى شود كه بحث در مورد تصوير معينى بوده است; زيرا شخصى مى گويد از ابن عباس پرسيدم: (من اين نقاشيها را مى كشم در مورد آن براى من فتوا بدهيد.) ابن عمر از پيامبر نقل مى كند: (كسانى كه اين تصويرها را نقاشى مى كنند.)
در اين صورت, اينها تصويرهاى معينى بوده و كلام بر مبناى آن جارى شده و حكم بر آن استوار شده است. شايد تصويرهايى بوده با شعارهاى اعتقادى و مخالف اعتقاد مسلمانان چون (بت) كه پرستيده مى شود. بر اين مطلب حديثى كه از مسلم و غير او نقل شده است, دلالت مى كند. پيامبر (در نوكى) را كه عايشه داشت و تصوير اسبهاى بالدار در آن بود, پاره كرد و از آن دو بالشت ساخت.
(در نوك) بافته شده داراى كرك, همانند حوله كه در صنعت بافندگى روى آن نقاشى مى شده است.
پس اين روايت آخرى, از گونه مشخص نقاشى بحث مى كند كه همانا اسب بالدار باشد. عادت به كشيدن فرشتگان بالدار معروف و رايج بوده است. اين توصيف را از كتابهاى دينى گرفته بودند, همان طور كه خداوند متعالى مى فرمايد:
(اولى اجنحة مثنى وثلاث ورباع)17
فرشتگان داراى بال: دو و سه و چهار.
به ذهن مى آيد كه تصوير اسب بالدار, شكل فرشتگان و بالهايشان را تلقى مى كند. پس گويا پيامبر جايز ندانست كه بر موضوع فرشتگان بدون شناخت پرداخته شود, هر چند از دور. پس حضرت اين نوع تصويرگرى را نپسنديد.
در پى اين مطالب, مى توانيم بگوييم كه سزاوار است به تصويرهايى كه قداست دارند, چون: پيامبر و فرشته و همانند اينها, از روى لذت نگاه نشود.
2 . برخى از اين احاديث, از تصويرگران و نقاشى به طور كلى سخن مى گويند, بعضى اشاره دارند كه حرام بودن تصوير, مخصوص جانداران است و درپاره اى از روايات, نقاشى بر روى لباس و مانند آن را استثنا كرده است. پس مفهوم اين احاديث بين عام و خاص, مجسمه و عكس و نقاشى دور مى زند.
واين امر, بعضى از علما را واداشت كه با تأويل اين احاديث, از تضاد و درگيرى به درآيند. از جمله, نظريه مهمى كه در اين موضوع ديدم, رأى ابوعلى فارسى است. او مى پذيرد كه قدر متيقن در اين احاديث و مانند آنها, حكم به عذاب صورتگر است. در وراى اين قدر متيقن و مورد اتفاق, اخبار واحد ديگرى وجود دارد كه يقين آور نيستند. به اين قدر متيقن مشترك, مطلب ديگرى افزوده مى شود: به آنها دستور داده مى شود آنچه را كه آفريديد زنده كنيد.
اگر ما از آنچه كه افزون بر قدر مشترك است, چشم بپوشيم براى ما جز اين باقى نمى ماند كه اين روايات, از عذاب صورتگران خبر مى دهند.
مانند اين روايت:
(ان اشد الناس عذاباً يوم القيامه المصورون.)
عذاب صورتگران در قيامت, از همه شديدتر است.
ابوعلى فارسى در اين موضوع مى گويد
(مراد از تصويرگران كه عذابشان در قيامت از همه سخت تر است (فرقه مجسّمه) اند. كسانى كه مى گويند خداوند جسم است و خدا را به خلق تشبيه مى كنند. اين فرقه, باصريح قرآن مخالفت كرده اند كه مى فرمايد: (چيزى همانند خداوند نيست.), (كسى همتاى خداوند نيست).
اين گروه, با اين اعتقاد, مستحق عذاب سخت خداوند شده اند; چرا كه اينان در امور اعتقادى, به خداوند افترا زده اند.
توحيد, مهم ترين عقيده اى است كه پيامبران آن را آورده اند, چون در ارتباط با ذات خداوند است. از اين روى, فرقه مجسمه, به خاطر بزرگى گناهشان, مستحق شديدترين عذاب الهى شده اند.
زيرا گمان نمى رود كه مجرد ساختن مجسمه و نقاشى, به طور مطلق, در نزد شارع موجب شديدترين عذاب اخروى گردد. آيا صورتگرى با گناه زنا, يا با كشتن فردى كه خداوند آن را حرام كرده, برابر است؟ و جز اينها گناهان بزرگ ديگر؟)
اينك پس از اين مقدمه شايسته است عين سخن وى را از كتاب( حجت) بياوريم:
(…اما قول خداوند كه فرمود: (سپس گوساله را قرار دادند), (به خاطر قرار دادن شما گوساله را) (آن گوساله را قرار دادند و ستمگر بودند), (قوم موسى در پى او از زيورهايشان گوساله مجسم قرار دادند), اصل كلام در همه اينها, به اين گونه است: (گوساله را خدا قرار دادند.) مفعول دوم جمله حذف شده است.
شاهد اين مطلب آن است كه جمله, يا به ظاهرش حمل مى شود, چون: (كمثل العنكبوت اتخذت…)18 و يامفعولى كه حذف شده مورد نظر است. پس ما در اين صورت, نمى توانيم كلام را بدون در نظر گرفتن مفعول محذوف, حمل به ظاهر كنيم. زيرا خداوند, كه در اين آيه شريفه مى فرمايد:
(ان الّذين اتخذوا العجل سَيَنالهم غضب من ربهم وذلّة فى الحياة الدنيا.)19
آنان كه گوساله را برگزيدند, به زودى به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگى اين جهانى, به خوارى خواهند افتاد….
روشن است كسى كه گوساله را بسازد, يا بتراشد و يا هرگونه كارى روى آن انجام دهد, سزاوار خشم خداوند و در نزد مسلمانان, مستحق وعده عذاب نمى شود. [پس بايد پرستش گوساله منظور باشد.] اگر كسى بگويد: در حديث آمده است: (صورتگران عذاب مى شوند.), يا در پاره اى از روايات آمده است: (به آنان دستور داده مى شود: آنچه را آفريديد, زنده كنيد.) مى گوييم: همان گونه كه گفته شد, قدر متيقن آن, صورتگرانى عذاب مى شدند كه خداوند را شبيه اجسام تصوير كرده اند.
افزون بر اين, جز خبرهاى واحد, دلالت بر اين مطلب ندارند كه آنها هم علم آور نيستند و اجماع نيز, با اينها از بين مى رود.)
كلام ابوعلى فارسى پايان يافت, لكن از مواردى كه ضرورت دارد مورد توجه قرار گيرد و يادآورى شود, اين است كه ايشان, جايز بودن ساختن و تراشيدن گوساله و… را مسلم گرفته و گفت:
(اين كارها قطع نظر از هر مطلب ديگر, ممكن نيست كه سبب خشم خداوند شود.)
هر گاه كسى در برابر ايشان قرار گيرد و اشكال كند كه اين حديث را چه مى گوييد:
(ان اشد الناس عذابا يوم القيامه المصورون.)
صورتگران, در روز قيامت سخت ترين كيفر را دارند.
پاسخ او همان تأويلى است كهخود در عبارت فوق داده است. ترديدى نيست كه اين ديدگاه, درخور توجه است و جهان در موضوع صورتگرى به آن نزديك مى شود. در جهان قرن چهاردهم زمينه آماده مى شود براى كسى كه اطمينان ندارد به حرام بودن و ياناگزير مى شود بسان ابوعلى فارسى, به توجيه روايات عذاب بپردازد.
تا اين جا روشن شد كه استنباط حكم حرمت از احاديث پيامبر(ص) امر قطعى و پايدار نيست, آن گونه كه برخى بر اين باورند و به سخت گيرى مى پردازند, بلكه موضوع بيش از اين نيست كه اين ديدگاه, برداشتى است از روايات پيامبر(ص) و ما برداشت ديگرى داريم كه با آن, ناسازگار است.
اينك, پس از بررسى روايات, به آيات مى نگريم, تا ببينيم آيا در قرآن كريم, دليل و يا شبه دليل بر حرام بودن نقاشى و مجسمه وجود دارد, يا خير؟
1 . برخى كلمه (الانصاب) را در قول خداوند متعال كه مى فرمايد:
(انّما الخمر و الميسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه.)21
همانا شراب و قمار و بتها و گروبندى با تيرها, پليدى و كار شيطان است, از آن اجتناب كنيد. به (اوثان) تفسير كرده اند. با اين كه اين تفسير, روشن ترين ديدگاه در تفسير (الانصاب) نيست, بلكه روشن ترين تفسير آن است كه (انصاب) سنگهايى بوده كه نصب مى كرده اند و بر آنها قربانى مى كرده اند.
هيچ كس مخالفت نكرده كه بت گرفتن مجسمه و ساختن بت, ترويج شرك است و حرام بودن آن مورد اتفاق, لكن صحيح نيست كه حكم به تحريم را بگسترانيم و همه گونه مجسمه را در زير پوشش آن قرار دهيم, حتى آن مواردى كه قصد ترويج بت پرستى نيست و اين معنى از آن فهميده نمى شود.
2 . خداوند در سوره سبأ از سليمان و آنچه را كه به او داده بود, چنين خبر داده است:
(يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات اِعملوا ال داود شكراً وقليل من عبادى الشكور.)22
براى وى هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و كاسه هايى چون حوض و ديگهاى محكم بر جاى, مى ساختند. اى خاندان داود براى سپاسگزارى كارى كنيد و اندكى از بندگان من سپاسگزارند.
پيش از اين, بيان كرديم كه شمارى از عالمان, با استناد به همين آيه, ساخت تمام گونه هاى مجسمه و صورتگرى را جايز مى دانند. كسانى كه آن را منع مى كنند, در تفسير آيه مى گويند:
(حكم جواز صورتگرى, مربوط به شريعت ديگر, غير از شريعت ما بوده است و در دين اسلام, صورتگرى حرام است.)
حق اين است كه نمى شود به همين آسانى, ازموضوع گذشت و به استناد رواياتى كه شرح داديم و نظر علما را درباره آن بررسى و تفسير كرديم. بر حرام بودن حكم كرد.
سياق آيه كريمه, كه اين مطلب را در مورد سليمان بيان مى كند, دلالت دارد بر ستايش نعمتهاى الهى كه براى او مقرر شده و شمارش جلوه هاى تمدن و ترقى صنعت, در عصر وى. آن گاه, اين آيه, غرفه ها, مجسمه ها, كاسه ها و ديگها را يادآورى مى كند, همان گونه كه پيش از اين, از تسخير باو سخن گفت:
(ولسليمن الرّيح غدوّها شهر و رواحها شهر.)
و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى رفت و شبانگاه يك ماهه راه.
و پيش از اين از نعمتهايى كه به به داود,پدر سليمان, بخشيده بود, سخن به ميان آورد:
(ولقد اتينا داود منّا فضلاً ياجبال اَوّبي معه والطَّير والنّاله الحديد.)
داود را از سوى خود فضيلتى داديم كه: اى كوهها و اى پرندگان, با او هماواز شويد. و آهن را برايش نرم كرديم.
و تمام اين سخنان را, با اين يادآورى, پايان بخشيد:
(اعملوا ال داود شكراً وقليل من عبادى الشكور.)
اى خاندان داود, براى سپاسگزارى, كارى كنيد و اندكى از بندگان من, سپاسگزارند.
بسيار بعيد مى نماد, چيزى را براى پيامبرى از پيامبران, مباح كند و آن را چنين مورد ستايش قرار دهد و از جمله نعمتهايى بر شمارد كه سبب سپاس عملى مى شود و در پايان بگويد: اينها از امورى است كه شريعت اسلام آنها را نسخ كرده! زيرا شريعت اسلام,نيامده مانند اين موارد را نسخ كند.
اسلام آمد, تا بار سنگين و بندهايى كه بر گذشتگان بود, از امت برگيرد. صورتگرى, از جمله بارسنگين و بندها نيست, تا بگوييم برداشته شده, بلكه از قبيل ترقى صنعت و هنر است. روشن است, مجسمه هايى كه براى حضرت سليمان ساخته مى شد,مجسمه هاى بت و شرك نبودند و گرنه, در هيچ دينى و در هيچ لحظه اى, جايز نمى شدند.
خلاصه كلام: دلالت اين آيه, برجواز روشن تر است, تا بر حرمت. اين, همانند است با آنچه كه در قرآن, از حضرت عيسى(ع) حكايت شده است:
(انى اخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فانفخ فيه فيكون طيراً باذن اـ.)23
من براى شما, از گل, چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم, به اذن خدا, پرنده اى مى شود.
ايشان, پيامبر بزرگوار است و جايز مى داند كه با اراده پروردگار بيافريند,مجسمه اى چون پرنده.
اگر اين كار, از انسانها زشت بود, خداوند, به پيامبرى از پيامبرانش اجازه نمى داد كه انجام دهد. گفته نشود كه اين معجزه است و در خور شخصيتى چون حضرت عيسى(ع), زيرا, مى گوييم, ساختن گِل به صورت مجسمه پرنده, معجزه نبود, بلكه دميدن و تبديل مجسمه, با اجازه خداوند, به پرنده, معجزه بود.
هر كسى كه به روش قرآن, در اثبات وجود خداوند و بزرگى او, بينديشد, مى يابد كه اين روش, كمك مى كند به انديشيدن درباره آنچه خداوند در آسمانها و زمين, بيافريده است و دقت آفرينشى كه در گياهان و جانداران و جمادات جلوه گر است.
خداوند دستور مى دهد:
(قل انظروا ماذا فى السموات والارض.)24
بگو: بنگريد كه چه چيزهايى در آسمانها و زمين است.
و مى فرمايد:
(قل سيروا فى الارض ثم انظروا.)25
بگو: در زمين بگرديد و بنگريد.
چگونه خداوند از مردم مى خواهد كه به شگفتيهاى آفريده ها و به آفرينش دقيق و استوار, كه در همه آفريده ها, جلوه گر است, بينديشند و بنگرند, تا به ايمان به خداوند و يگانگى او دست يابند و سپس, تصويرگران را از به تصوير كشيدن اين چيزها, يا نقاش را از نقاشى و مجسمه سازان را از ساختن مجسمه آنها باز مى دارد؟
آيا تمام اينها, ستايش آفريدگارى خداوند و جلوه گر ساختن زيباييها, به قلم موى هنرمند و ابزار پيكرتراش نيست؟
آيا تمام اينها, با بيان شگفتيهاى آفرينش خداوند به وسيله شعر, كه خود نيز هنر است, فرق مى كند؟ اينها جز گفت وگو با عاطفه و احساسات نيست كه يا از راه شنوايى صورت مى گيرد, هرگاه شعر و نثرى بگوييد, يا از راه تصوير حاصل مى شود, اگر نقاشى و مجسمه سازى و صورتگرى كنيد و از راه چشم پديد مى آيد, اگر در زمين سير و درنگ كنيد.
ايشان مى گويد:
(اين مردم, اشتياق بسيار شديد در نگهدارى نقاشى دارند كه بر روى كاغذ, يا پارچه نقاشى شده است.
در موزه آثار ملتهاى بزرگ, چيزهايى يافت مى شود كه در نزد ملتهاى كوچك, چون صقليها ديده نمى شود.
آنان, در مورد تاريخ نقاشيها و نقاشان, تحقيقات گسترده اى انجام مى دهند و در نگهدارى اين آثار كمياب, به رقابت مى پردازند, تاجايى كه به عنوان مثال: يك قطعه از آثار نقاشى كوب رواييل, در برخى از موزه ها صدهزار قيمت دارد. شناخت واقعى قيمت اينها مهم نيست, آنچه اهميت دارد, رقابت ملتها در مورد مانند اين نقاشيهاست و به حساب آوردن نيكوترين آنها را از بهترين ميراثى كه گذشتگان براى آيندگان بر جاى نهاده اند.
وضعيت در مورد مجسمه نيز, همين گونه است. هر چه قديمى تر باشد, ارزش بيشترى دارد.
ديده مى شود, مردم شوق وذوق بسيار شديد در مورد آنها دارند. آيا مى دانيد چرا؟ اگر تو, عاملى را شناختى كه گذشتگان تو شعر را حفظ و در ديوانها ضبط كردند و در نوشتن آن, بسيار كوشيدند, بويژه اشعار جاهليّت و عنايتى كه درصدر اسلام, به جمع آورى و تنظيم آن داشتند, مى توانى, بشناسى ودريابى كه چرا مردم در حفظ آثارنقاشى و مجسمه اين اندازه مى كوشند; زيراكه نقاشى, نوعى از شعر است كه ديده مى شود و شنيده نمى شود و شعر, قسمتى ازنقاشى است كه شنيده مى شود و ديده نمى شود.
اين نقاشى و مجسمه ها, چگونگى زندگى افراد را در زمينه هاى گونه گون حفظ كرده است و بيانگر چگونگى جامعه ها, در موقعيّتهاى گونه گون است.
سزاوار است كه ما آن را ديوان شكل زندگى و حالات بشر بدانيم; چرا كه انسان و حيوان را در چگونگيهاى گوناگون: خوشحالى, خوشنودى, آرامش, تسليم و… به تصوير مى كشند.
مى بينيد كه اين معانى در الفاظ شبيه به هم گنجانيده شده اند و تشخيص يكى از ديگرى, براى شما آسان نيست, ولى به نقاشيهاى گوناگون نگاه مى اندازيد و ببينيد فرق آنها بسيار آشكار است.
به عنوان مثال: صورتگران, فردى را در حال جزع, فزع, خوف و خشيت نقاشى مى كنند, در صورتى كه جزع و فزع, دو معناى جداى از هم دارند.
من هم اين دو را در اين جا نياوردم تا خواسته باشم, هر دو را در يك خط بگنجانم, بلكه هر كدام, حقيقت جداى از ديگرى دارد.
براى ذهن شما, مشكلى ندارد كه بتواند بين خوف و خشيت فرق نهد.
براى شما سخت است كه بشناسى فزع در چه زمانى و جزع, در چه زمانى است. چگونگى كه افراد, در اين حالت, يا در آن حالت به خود مى گيرند, چگونه است. ليكن, هرگاه به نقاشى, كه شعر ساكت است, نگاه مى اندازيد, مى بينيد كه حقيقت براى شما روشن است. ذهن شما لذت مى برد, همان گونه كه حس شما, با نگاه كردن لذت مى برد.
در اين جا گفته مى شود كه حفظ آثار هنرى, در حقيقت حفظ علم و دانايى و سپاسگزارى از كسانى است كه اين تكنيك را اختراع كردند.
اگر از اين مطلب كه بيان شد,چيزى فهميدى كه در اين صورت, هدف من, همين بوده است و امّا اگر نفهميدى, من بيشتر از اين وقت ندارم كه بفهمانم. لازم است به يكى از واژه شناسان, نقاشان و يا شاعران زبردست مراجعه كنيد, تا آنچه براى تو پيچيده ا ست, شرح دهد, آن هم اگر در توانش باشد.)26
1 . (صحيح مسلم), شرح نووى, ج81/14 ـ 82.
2 . مقريزى در رساله (نقود) مى نويسد:
(عمر, در هم و دينارهاى را سكه زد كه نقش خر و روميها را داشت. وى, هيچ تغييرى در نقاشى آن نداد, جز آن كه در برخى كله (لا اله الاّ وحده, اللّه احد, محمد رسول اللّه) را افزود.
آيا مى دانيد كه نظر فقها در مورد اين كار عمر چه بود؟
3 .تفسير (قرطبى), ج275/14.
4 . سوره (سبأ), آيه 13.
5 . سوره (آل عمران), آيه 49.
6 . (تفسير قرطبى), ج274/14.
7 . سوره (نساء), آيه 59.
8 . (سنن نسائى), ج214/8.
9 . (مسند احمد), ج241/6.
10 . (سنن نسائى), ج213/8; (مسند احمد), ج241/6
11 . (همان), ج214/8, (همان), ج172/6.
12 . (تفسير قرطبى), ج274/14.
13 . (مسند احمد), ج305/2.
14 . (همان), ج308/1.
15 . (صحيح بخارى), 136/21.
16 . همان) 140/.
17 . سوره (فاطر), آيه 1.
18 . سوره (عنكبوت), آيه 41.
19 . سوره (اعراف), آيه 152.
20 . (صحيح بخارى), ج134/21.
21 . سوره (مائده), آيه 90.
22 . (سوره سبأ) آيه 13.
23 . (سوره (آل عمران), آيه 49.
24 . سوره (يونس), آيه 101.
25 . سوره (روم), آيه 42.
26 . (تاريخ الأمام السيد رشيد رضا), ج498/1.